Thursday, July 23, 2009

چهلم ندا آقا سلطان

ساعتی بعد حمید پناهی استاد موسیقی ندا آقا سلطان به جمع سوگواران پیوست و روایت خود را از لحظه ی شهادت ندا چنین توصیف کرد: "پیش از این حادثه ما می گفتیم و می خندیدیم تا زمانی که بعد از درگیری در خیابان و شلیک گاز اشک آور به کوچه پناه بردیم. چشمانمان را مقابل آتش گرفتیم. ساعت دقیقا 18:10صدای کوتاه سفیر گلوله ای را شنیدیم و دیدم که ندا به روی زمین افتاد.پیش از مرگ فقط گفت: "آقای پناهی سو.." حتا سوختم را نتوانست کامل ادا کند. وقتی گفتم بمان سرش را تکان داد و گفتم دستم را فشار بده دستش را فشار داد.حمید پناهی حرف های دیگرش را در شعرهایی که برای ندا سروده بود خلاصه کرد و برای حاضران خواند. قرار است این شعر به طور کامل در روزنامه اعتماد منتشر شود اما بخش هایی از آن در زیر می اید :
تا سپیدی چند ندا فاصله است؟
به هوا برخاست از منیت های جاری دور شد
دشمن ظلم و عدوی زور شد
لحظه ای از ما برید ..
حر شد و او حور شد
و ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد
چه آسان او به من گفت سوختم
و چه آسان او فرو غلطید
هم نشین درد شد
زرد شد
دخترم سرد شد
تا رهایی را شناخت
حور شد
ندا آمد ندا آمد
ندا در نور شد

Labels:

Monday, July 20, 2009

همه دیکتاتورها احمق هستند و لحظه سقوط خود را بسیار دور می بینند

انکار کوچکتر شدن بدنه جمهوری اسلامی مشکل می نماید و درست همین زمان آسیب پذیری نظام است که باید به آن ضربه وارد آورد. این جنبش خاموش شدنی نیست و هر دو سو قدم در راه بی برگشت گذاشته اند . از سویی برای کودتاچیان اعتراف به اشتباه دیگر گذشته و فقط راه را برای پیشروی جنبش سبز باز می کند و از سویی دیگر خونهایی که ریخته شده و توهینی که به شعور مردم شده و هرروز به نحوی تکرار می شود راه بازگشت به آشتی با نظام کودتاچی غیر ممکن می نماید. حال << نخبگان>> نظام از سوی رهبر کودتاچی تهدید می شود آشکارا راه حلی نظیر برقراری رفراندوم می دهند که خواب کودتاچیان را برآشفته تر می کند...دیکتاتورها شباهت احمقانه تکراری دارند همه لحظه عقب نشینی را درست زمانی که نباید از دست می دهند و به سراشیبی بی برگشت سقوط با اصرار به نخوت و خود شیفتگی می شتابند.
همه دیکتاتورها احمق هستند و لحظه سقوط خود را بسیار دور می بینند.. آنها آنقدر در آینه به خود نگاه کرده و خودبین شده اند که دیگر چشمانشان سوی دیدن جلوتر از دماغشان را از دست داده

Labels:

Sunday, July 12, 2009

ای کاش رهبر جنبش سبز یک زن بود

نقش زنان در جنبش سبز بدون درنگ پر رنگ تر از مردها بوده و به جرات باید گفت حتی تعیین کننده تر..و اگر کمی فکر کنیم جای تعجب زیادی نیست چراکه زنان بخشی از جامعه هستند که از همه بیشتر حق شان توسط حکومت قرون وسطایی ایران ضایع می شود ولی این مشکل محدود به حکومت نمی شود ما مردان مقصریم... وقتی پایه ای ترین حقوق زنان نظیر حق ارث و حق طلاق از آنها سلب می شود... ما سکوت اختیار می کنیم ... ما مردان اگرکمی انصاف داشته باشیم این امکان را داریم که به این وضعیت پایان دهیم...در محیط خانواده اگر حق زنان ناحق می شود.. باید راهی را انتخاب کنیم که با انصاف مان تطبیق داشته باشد نه آنچه قوانین موجود بناحق به ما عرضه می کند.. مبارزه با ناحقی در بطن جامعه شروع می شود............................نقل قولی می کنم از نیچه درچنین گفت زرتشت :‌من آنم که چون قرعه بنامم می افتد از خود می پرسم ... آیا من قماربازی خدعه گر بیش نیستم ...................آنچه در انتها می خواهم اضافه کنم این است که دوست داشتم جنبش سبز توسط یکی از این شیرزنان رهبری شود
.............سوال این است که آیا ما با ادعای داشتن تاریخ کهن به آن بلوغ رسیده ایم که رهبری زنی را بپذیریم..

Labels:

درختها ...

درختها!
تیرهایی بوده اید آیا
که یک روزاز آسمان فرو افتادید؟
چه رزم آوران تازه کاری باید بوده باشند آنانکه شما را به پایین پرتاب کردند؟
ستاره ها بودند شاید
موسیقی تان از روح پرندگان می جوشد
از چشمان خدا
از حسی کامل
.....
....
...
..
.
درختها!
ریشه های زمختتان آیا
خواهند شناخت قلب مرا در دل خاک؟
......
....
...
..
شعر از لورکا
ترجمه دخو

Labels:

چُسنالژیک


    TEST

Previous Posts

چُسنالژیکtest


View My Stats