Wednesday, May 31, 2006

اين هم يک عکس خبری از قزوين خودمان .. بالام جان

اين هم يک عکس خبری از قزوين خودمان .. بالام جان !

Monday, May 29, 2006

کاريکاتوريستهای دارنده سلاح کشتار جمعی را کنترل کنيد

جنگ جهانی سوم بر سر يک کاريکاتور خواهد بود


از کاريکاتوريستها غافل نشويد. چراکه می توانند به يکی از مخرب ترين آنارشيستها تبديل شوند.. دوران دانشجويی که دل و دماغی داشتم کاريکاتوری از يکی از بچه های که اتفاقاْ اهل تبريز بود کشيدم .. که خيلی مايه خنده شد.. بايد اعتراف کنم که به نحو غير قابل باوری «ترکي»هم ورزش می کرد ولی هميشه يک يک تيکه گوشتی بود که مرا ياد کباب ترکی می انداخت.. کاريکاتور اين دوست را با همان تصوير ذهنی کشيدم لخت در يک اجاق کباب ترکی به سيخ کشيده بودند ... تصور کنيد که مارادونا را داخل اجاق به سيخ بکشند...
يادش بخير .. آخر هفته ها فوتبال توپ را عمدی سوت ميکرديم تا وقتی می دويد توپ را بياره بهش بخنديم ... خلاصه وقتی کاريکاتورش را ديد با عصبانيت در حالی که همه از خنده روده بر شده بودند .. آن را پاره پاره کرد...البته اين مختص اين دوست آذری نبود .. چند طرح ديگر من همه به همين سرنوشت دچار شدند.. اصولآ ظرفيت شوخی در دوران دانشجويی در بالا ترين سطح خود قرار دارد ولی ظاهراْ نيازی به توضيج نيست که هيچ چيز مثل کاريکاتور نمی تواند خون مردم را بجوش بياورد..
.
ديگه مثال بارز تر از کاريکاتور دانمارکی پيدا می کنيد... چند نفر بخاطرش کشته شدند کاريکاتور مانا هم کمتر ازدانمارکی ها نبود...
بنظر ميرسه که طاقت شوخی بشريت در حال تحليل است و قدرتهای بزرگ بايد کاريکاتوريست هارا مجبور کنند به امضای يک تعهدنامه ای شبيه بازدارنده سلاح های اتمی ...
چون جنگ جهانی سوم بر سر يک کاريکاتور خواهد بود.. و از اين به بعد سازمان ملل بايد به کاريکاتورها به عنوان سلاح کشتار جمعی نگاه کند و به کنترل گسترش آنها اهتمام ورزد وگرنه کاريکاتوريستها بشريت را به نابودی کامل سوق خواهند داد.

Sunday, May 21, 2006

عباس كيارستمي و داستان فيلم جديدش

فيلم تازه كيارستمي كه فيلمنامه آن را خودش نوشته ،درباره زن وشوهر جوانيست كه كارشان فيلمبرداري از مجالس عروسي و به صورت قسطي است آنها از مراسم هاي عروسي مجلل تصوير مي گيرند و روي تصاوير مراسم هاي مختصر و ساده زوج هاي جوان مونتاژ مي كنند تا فيلم عروسي آنها نيز مجلل به نظر برسد

ريق رحمت

بر خلاف آنچه همه مردم می پندارند اميد معادل تسليم است ؛ درحاليکه زيستن معادل تسليم نشدن است
آلبر کامو


نحوهْ پذيرش پديدهْ مرگ در برهه های زمانی مختلف زندگی روزمره قابل تاً مل است .. بهرحال همهً ما دچار فراز ونشيب با شدت و ضعف خاص خود ميشويم.
گاهی اوقات مخصوصاٍ وقتی بعد از يک روز خسته کننده و طولانی بخواب می روم ؛ صبح فردای آنروزبيدارشدن و شروع يک روزديگر ازنوع روز قبل آنچنان غيرقابل تحمل می نمايد که مرگ را نقدينه ای مطلوب برای خريداری چند دقيقه بيشتر از خواب نازبحساب می آورم... و در نهايت بعد چند غلت زدن ناگزير به شروع روز ديگری اززندگی باز می گردم

خوابيدن و خوردن تنها درسی بود که دوران سربازی فرا گرفتم و گرنه قبل از آن دوران آخر هفته ها بعد از ساعت ..شش صبح به عالم بيداری پرتاب ميشدم...و خواب اينقدر عزيز نبود
در يکی از بدمستی های اوايل زندگی در غربت در نتيجه زياده روی (فقط يک بار اتفاق افتاد)

خمرشراب و ديگر انواع مسکرات بنحوی دچار مسموميت شدم که پايان را بسيار نزديک حس کردم و برخلاف انتظار پذيرش آن در آن لحظه برايم بسيار آسان می نمود
چندی پيش سرما ی سختی خوردم که در مدت کوتاهی به ذات الريه خفيف تبديل شد ( از قول دکتر معالج)... اضافه
کنم که تحمل تنها بودن در بيماری از خود بيماری غم افزا تر است.. البته خوشبختانه در اين يک مورد تنها نبودم. ولی وقتی دوباره تنها شدم تب دوباره به سراغم آمد آنوقت بود که پذيرش جان دادن در تنهايی غير قابل قبول به نظر می رسيد... که بهر زحمت اقدام به پاشويه وساير اقدامات تخفيف دهنده تب شدم ... بله .. از سرکشيدن ريق رحمت دچار وحشت شدم ...
شدت و ضعف چنين فراز نشيبی می تواند بهانه خوبی برای زيستن باشد... شايد هم نه؛......بهرحال اين يک انتخاب شخصی است ..

چُسنالژیک


    TEST

Previous Posts

چُسنالژیکtest


View My Stats